اگر نمیتوانی بلوطی بر فراز تپهای باشی، بوتهای در دامنهای باش؛ ولی بهترین بوتهای باش که در کناره راه میروید.
اگر نمیتوانی بوتهای باشی، علف کوچکی باش و چشمانداز کنار شاه راهی را شادمانهتر کن.
اگر نمیتوانی نهنگ باشی، فقط یک ماهی کوچک باش؛ ولی بازیگوشترین ماهی دریاچه! همه ما را که ناخدا نمیکنند، ملوان هم میتوان بود.
در این دنیا برای همه ما کاری هست، کارهای بزرگ و کارهای کمی کوچکتر و آنچه که وظیفه ماست، چندان دور از دسترس نیست.
اگر نمیتوانی شاه راه باشی، کوره راه باش.
اگر نمیتوانی خورشید باشی، ستاره باش. با بردن و باختن اندازهات نمیگیرند. هر آنچه که هستی، بهترینش باش...
انگار این شعر زیبا را سالها پیش داگلاس مالوچ برای سمفکیدز نوشته است.
اگر از ما بپرسید که هستیم؟ این شعر از داگلاس مالوچ را براتون میخونیم.
سمف یعنی رویایی که ارزش جنگیدن دارد.